دیشب داشتم به تو فکر می کردم...که کجایی ...چه می کنی....دست کدام پرنده را گرفته ای و روی کدام ابر راه می روی.....دیشب داشتم به تو فکر می کردم که حالا داری مرا چطور نگاه می کنی.....نمی دانستم می خندی....یا به حال زارم.....
دیشب به تو فکر می کردم که من چرا دارم به خاطره ها اصرار می کنم که بمانند....به تو فکر می کردم که من چرا همه جا تو را می بینم ....دیشب به تو فکر می کردم که من چقدر غریب مانده ام و تو ........حالا چه می کنی.........
دیشب داشتم به تو فکر می کردم که حالا تو از کدام چشمه می جوشی...و با کدام قله همسو شده ای....دیشب به تو فکر می کردم که داری بوی خوشت را به کدام گل هدیه می دهی .....تا خودم را دست کم به همان گل برسانم......دیشب به تو فکر می کردم که کجایی....چه می کنی.....
به تو فکر می کردم که حالا دیگر خوب در دل رنگین کمان جا افتاده ای....و داری دست آسمان را به چشم های خیس کدام فرشته می کشی .....حالا باد دارد در کدام باغ برای چشم های تو می رقصد و کدام سیب دلش یک دنیا جاذبه می خواهد تا درست مقابل پای تو بیاوفتد....
دیشب به تو فکر می کردم که چقدر حالا خریدار داری......حالا چقدر طرفدار داری....دیشب به تو فکر می کردم که حالا یک پا بهشت شده ای برای خودت......
دیشب به تو فکر می کردم و به غریبی هایم....دیشب تو نبودی و اشک هایم.....دیشب تو نبودی و درد هایم.....دیشب......
نمی دانم امشب را چطور سر کنم........